لذت کاریکاتور
از اون موقع که خیلی بچه تر بودم یادم می آید که وقتی داداشم مجله ی طنزوکارکاتورمی خرید وقتی میرفت بیرون اول همه عکس ها( که بعد فهمیدم بهش میگن کاریکاتور)را نگاه می کردکم و کلی خوشحال می شدم که چه وچه. برخی هاش راهم که می فهمیدم خنده ام می گرفت و وقتی که داداشم ماه بعد یکی دیگه می خرید قبلی را می بردم توی دبستان یعنی توی سرویس مدرسه با بچه ها می دیدم و حال می کردیم،...بماند
اما دیشب که دسترسی به کاریکاتورهای موهن پیامبر پیدا کردم اشکم در آمد. دیگر فکرکنم جالب ترین کاریکاتورها دیگررنگی نداشته باشند، البته تا وقتی که آن آقای نقاش را خدمتشان برسیم و از آنجا که خدمت از ماست لطفا نگران نباشند ما خودمان به زودی خدمتشان می رسیم فقط کمی صبر کنند ما کسب اجازه ای برای خدمت ایشان بگیریم..
ایها الرسام الذی بدات بالسخریه علی رسولنا الاعظم لا نغفرک ابدا وانتظرنا اننا آت الیک قریبا.
نشستی با بچه ی زن زیادی:
عصر چهارشنبه جلسه ای بود با حضور آقای رضا امیرخانی، که من هم رفتم.
نمی خواهم حاشیه بزنم. قسمت اول برنامه که ایشان جهت شروع حرف هایی را بیان نمودند، که لغز حرفشان این بود که ادبیات داستانی ما بعد از انقلاب تجربه ای را شروع کرده است که هنوز نمی دانیم به چه سمتی می رود، اما هرچه هست این است که انقلاب حضرت خمینی تحولی را هم در ادبیات ما ایجاد کرده که خیلی پر برکت است و ما را از مقوله ی تقلیدی بودن از ادبیات جهان در می آورد و ما برای خودمان ادبیاتی را خواهیم داشت که منحصربه فرد هست مثل خط که فلان آقا که اسمش یادم نیست ولی خیلی معروفه اگر انقلاب نمی شد هرگز مبدع خط معلی نبود و فقط یکی از نستعلیق نویس های خیلی سطح بالا بود که البته الان هم هست، اما روح انقلاب که درون او هم نفوذ کرده بود خطی را ایجاد می کند که ...
او می گفت در سینما و هنرهای دیگر مثل خط و غیره الان جایگاهی پیدا کردند و راه خودشان را معلوم نموده اند. مثلا در عرصه سینما تا حدودی آقای حاتمی کیا وغیره نشان دادند که چگونه می توان متفاوت بود ویکه تاز میدان هم بود. خلاصه ما این را به فال نیک می گیریم.
ونیز بیان کردند که من خودم وقتی داستانم تمام می شود نگاه می کنم که ببینم کار بعدی ام چه است و بعد می آیم مثلا به جای داستان مقاله ی علمی می نویسم که یعنی دغدغه ام و اینکه راه پیاده کردن دغدغه ام را به دنبالش هستم و قالب داستانی مرا به اسارت نگرفته است.
البته همه ی اینها آنچه بود که من از حرفهاشان فهمیدم ممکن ست که ایشان منظور دیگری داشته بودند.